محل تبلیغات شما

همون جور که دیروز گفتم امروز هم امتحان داشتم ولی دیگه نگم از حال و روزم

حدود نیم ساعته که از دکتر برگشتم.سرما خوردگی از اون عجیب غریب هاش هم شد حسن ختام امتحانات میانترم.

حداقل به این بهانه دو سه روزی استراحت کنم شاید

از دو سه روز بیشتر دلم میخواد یک هفته کتاب های غیر درسی بخونم .

 

خلاصه از غر غر کردن که بگذرم.باید بگم که حرفهای یک دوست اونم درباره اوضاع روحی خیلی کمک کننده است .در واقع عصر داشتم به همین فکر میکردم که اگه هر کس خودش رو مرکز دنیایی که توش زندگی میکنه تصور کنه و بدونه تمام اتفاقات و رخداد های حتی ناخوشایند زندگیش باز هم بر اساس تحمل و توانایی های خودشه شاید یکم بهتر بتونه تصمیم گیری کنه یا حال روحی خودش خوب کنه.

اینو گفتم که اعتراف کنم اگر من با دیدن ناهید هر بار و همیشه حالم دگرگون میشه و هرچی که رشته م پنبه .شاید واقعا به این دلیله که من دیگه تحمل دیدن کم توانی آدم  ها رو ندارم .باید بپذیرم که  هرچقدر هم که دیگران بهم بگن تو قوی هستی یا میتونی تحمل کنی .به روی خودم و خودشون بیارم که دیگه نه .اگه میتونستم که شاید خواهر خودم زنده میموند .اون اواخر وقتی که دکتر میرفت یا دکتر برای معاینه ش می اومد خونه .دیگه دل و تحمل دیدنش رو نداشتم.نمیدونم الان چرا دوباره ناهید سر راه من قرار گرفته و چرا نمیتونم  نسبت بهش بی تفاوت باشم ولی این تصمیم برای ما بهتره .باید فاصله گرفت .

قبلا میگفتم خب شاید  باید تحمل کنم تا عادی بشه ولی الان میبینم با این وضعیت روحی پیچیده چیزی عادی نمیشه .فقط ذهن و روحم دچار فرسایش میشه .

 

ابتدا پای شماره 499 رو بلند کنید !!!

داستان های اتوبوسی!

نامه هات به دستم میرسه !

تحمل ,شاید ,هم ,کنه ,های ,ولی ,دو سه ,به این ,و خودشون ,خودم و ,خودشون بیارم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جنبش مکتب اصالت کلمه درمان نوین مسابقه فرهنگی هنری