پرسید دوستم داری هنوز؟
بعد به دستهایش خیره شد .
طبق عادت همیشگی هر دو دستم را در دستهایش گذاشتم
گمان نمیکنم در دنیا هیچ کس دوست داشتن را به شیوه ی او بلد باشد .
دوست داشتنش چیزی است شبیه نوازش بال های یک گنجشک کوچک و بعد بوسیدن و پرواز دادنش به این معنی که تو ، توان پرواز داری و من ،توان دوست داشتن .
پرسیده بود دوستم داری هنوز ؟
چون دوست داشتنش چیزی است شبیه هرس کردن درخت که هرچه راه نفس را میبندد جدا کند هرچند که دردناک و سخت به نظر برسد . اما به این معنی که تو بلند تر شوی ، تنومند تر شوی . که تو توان رشد کردن داری و من ، توان پروراندن .
پرسیده بود دوستم داری هنوز ؟
بعد به دستهایش خیره شدم .
گفت :دوستم داری هنوز
داری ,دوست ,توان ,، ,تو ,دستهایش ,دوستم داری ,که تو ,به این ,این معنی ,است شبیه
درباره این سایت